«تا ماه اوت»، رمانی که گابریل گارسیا مارکز خالق اثر ستایش‌‌شده «صد سال تنهایی» نوشته اما از انتشار آن صرف نظر کرده بود، این روزها برای اولین بار منتشر شده است.

کافکا پیش از مرگ از دوسش خواسته بود که دست‌نوشته‌های برخی از آثار منتشر نشده‌اش- از جمله قصر ، آمریکا و همین طور شاهکارش محاکمه- را از بین ببرد، اما دوستش آن‌ها را به چاپ سپرد؛ یعنی به کافکا خیانت کرد اما به ادبیات خدمت.

حالا انتشار تنها رمان منتشر نشده مارکز بحث‌های زیادی را برانگیخته است؛ عده‌ای شجاعت پسرانش در انتشار این اثر را ستوده‌اند و برخی به آنها انتقاد دارند که مارکز اگر صلاح می‌دانست، در سال‌های آخر عمرش، خود می‌توانست آن را منتشر کند.

پسران او، رودریگو و گونزالو، در مقدمه کتاب که انتشارات پنگوئن به انگلیسی هم منتشر کرده، توضیح می‌دهند که مارکز در سال‌های آخر از مشکل حافظه رنج می‌برده و در نتیجه قضاوت درستی درباره این اثر نداشته است. آنها می‌گویند که پدرشان به آنها گفته بود: «برای من حافظه ماده خام اولیه است و ابزار کار. بدون آن هیچ چیز وجود نخواهد داشت.» آنها اضافه می‌کنند: «فرآیند خلق این اثر مسابقه‌ای بین کمال‌گرایی هنری او و از بین رفتن قابلیت‌های ذهنی‌اش بود.» قضاوت نهایی خود مارکز این بود: «این کتاب جواب نمی‌دهد، باید از بین برود.»

پسران او معتقدند «تا ماه اوت»، شاهکار پدرشان نیست (که اعتقاد درستی است)، اما می‌شود از «قدرت خلق، زبان شاعرانه و داستان‌سرایی جذاب و درک او از انسان» لذت برد، بنابراین لذت مخاطب را بر خواست نویسنده ارجحیت داده‌اند و باور دارند که «احتمالا گابو آنها را خواهد بخشید.»

اما کریستو بالپرا، ویراستاری که با مارکز کار کرده، اطلاعات جالبی را در انتهای کتاب افزوده است: مارکز اولین فصل این اثر را در ماه مارس ۱۹۹۹ در مادرید در جلسه‌ای در کنار دیگر برنده نوبل ادبیات، خوزه ساراماگو، خوانده بود. او در سال ۲۰۰۲ پنج نسخه متفاوت از کتاب را تمام کرده بود، اما مرگ هم‌زمان مادرش مانع نگاه نهایی و فرستادنش برای انتشار شده بود؛ آن هم اثری که اتفاقاً با مادر و مرگ رابطه تنگاتنگی دارد.

پس از آن مارکز برای یک سال روی «خاطرات روسپیان غمگین من» کار کرد، آخرین اثر داستانی‌اش که در سال ۲۰۰۴ منتشر شد. اما ماه مه ۲۰۰۳، فصل سوم «تا ماه اوت» در نشریات منتشر شد و نشان می‌داد که مارکز به کلی از انتشار آن صرف نظر نکرده است.

اما «تا ماه اوت» که در لحن شباهت‌هایی هم به «خاطرات روسپیان غمگین من» دارد، داستان سرراست مختصری است که احوال یک زن ساده را می‌کاود؛ زنی ۴۶ ساله به نام آنا ماگدانلا باخ که ۲۷ سال است ازدواج کرده و رابطه ظاهرا خوبی هم با شوهرش دارد: تنها مردی که در تمام زندگی‌اش با او رابطه جنسی داشته.

او هر سال در روز شانزدهم ماه اوت به جزیره‌ای می‌رود که مادرش در آنجا به خواست خودش دفن شده. یک بار در آنجا با مردی آشنا می‌شود و شبی را با او می‌گذراند. او حالا هر سال در همان زمان و در همان جزیره، به دنبال مردی می‌گردد تا یک شب هوس‌آلود را با هم سر کنند.

مارکز سعی دارد به درونیات یک زن نفوذ کند و بخشی از حساسیت‌ها و نیازهای پیچیده زن را بشکافد (چیزی که اساسا در آثار پیشینش جایی نداشت). او مشخصا تأکید دارد که این زن زندگی جنسی و عشقی روبه راهی با شوهرش دارد، هر چند این رابطه خوب پس از تجربیات جنسی زن با مردان دیگر دستخوش تغییر می‌شود، اما در نهایت نویسنده در جملات انتهایی کتاب - با عملی نمادین درباره مادری که استخوان‌هایش از آن جزیره بازمی‌گردد- سعی دارد رابطه این زن و شوهر را ترمیم کند.

در راه روایت احساسات و درونیات یک زن، رمان گاه موفق است و گاه بی‌جهت از زاویه روایت زن فاصله می‌گیرد. مثلاً توصیف شوهر او به درازا می‌کشد، تا آنجا که گویی در آن بخش‌ها شوهر به شخصیت اصلی رمان بدل می‌شود، بی آن که ما نیازی به دانستن این جزئیات درباره او داشته باشیم.

مارکز این بار هم به روایتی اروتیک نزدیک می‌شود و گاه حس و حال رابطه جنسی را تشریح می‌کند، در عین حال که از روایت یک اتفاق جزیی به مسأله تن‌فروشی هم اشاره دارد، مسأله‌ای که در رمان آخر او (خاطرات روسپیان غمگین من) محور داستان بود. این‌جا زن پس از اولین رابطه اتفاقی‌اش با یک مرد، با یک نکته برخورنده و عجیب روبه‌رو می‌شود: صبح روز بعد، مرد پیش از رفتن، یک اسکناس ۲۰ دلاری را لای کتاب زن گذاشته است. این اسکناس به عنصری بدل می‌شود که بخشی از داستان را از منظر روان‌شناسانه زن (احساس فاحشگی) پیش می‌برد و سرانجام او- یک سال بعد در همان جزیره- در عملی نمادین این مشکل را با خودش حل می‌کند: اسکناس را از جیبش درمی‌آورد و به آرایشگری می‌دهد که او را برای شب قرار عاشقانه اتفاقی‌اش مهیا می‌کند، با جمله‌ایطعنه‌آمیز:«این اسکناس از گوشت و خونه.»

مسأله این اسکناس- که روح و روان زن را می‌آزاردـ در دیالوگ‌های کلیدی او با همسرش هم مطرح می‌شود، جایی که مرد برای اولین بار به رابطه با زنی دیگر اعتراف می‌کند و زن با طعنه می‌گوید: «اگر قرار بود یک اسکناس لای کتابش می‌گذاشتی، اسکناس چقدری می‌گذاشتی؟»

در «تا ماه اوت» از رئالیسم جادویی، جریان سیال ذهن و پیچیدگی‌های روایت که مارکز شهرتش را مدیون آنهاست، خبری نیست، اما به عنوان اثری از او که کامل و جامع نیست، اما کماکان بخش‌های جذابی دارد، می‌تواند خواننده‌اش را تا حدی راضی نگه دارد.

خبرهای بیشتر

پربیننده‌ترین ویدیوها

جهان‌نما
خبرها
جهان‌نما
خبرها

شنیداری

پادکست‌ها